دوبیتی
7 اسفند 1402
X

زدی آتش به قلب‌تار و پودم

که گُر‌ گیرد سراپای وجودم

اگرچه ناله ام را کس نفهمد

ولی در‌ کوچه هاپیچده دودم

12 بهمن 1402
X

مسیرم مسجد وگاهی کِنِشت است

گناهم چیدنِ سیب از بهشت است

مرا در ‌ حال خود بگذار و بگذر

که‌ فردایم به‌‌دستِ سرنوشت است

11 بهمن 1402
X

چنان مهرت نشسته در وجودم

که آتش می جهد از تار و پودم

بلورین پیکر از مهتابِ رویت

حضورِ تیره یِ شب را زدودم

8 بهمن 1402
X

نه‌ بیعت‌ میکنم‌‌ با‌ شیخِ‌ بد‌ ذات

نه‌ بر منبر کند با ما مماشات

نه ‌ قدری قدرت‌‌ِ تحلیل دارم

نه شرکت میکنم در‌‌‌ انتخابات

24 دی 1402
X

اگر‌ چه سال ها پیرم گلِ ناز

نباشی بی تو میمیرم گلِ ناز

دلم را عصرِ‌‌‌ تنهایی نکن تنگ

که در آدینه دلگیرم گلِ ناز

22 دی 1402
X

مگر از اشتیاقِ حسِ نابت

بنوشم استکانی از شرابت

نشد از‌ برق‌‌ رخسارت‌ بدوزم

نگاهم را به نورِ آفتابت

17 دی 1402
X

ندیدی چشمه یِ چشم غمم را

ندیدی در خفا اشک نمم را

جهالت با قساوت میزند شخم

به نام دین تنِ مُلک جمم را

13 دی 1402
X

شرابِ پخمگی را مزه کردی

سبو را خالی ازانگیزه‌ کردی

بگفتی ژاپن از ایران بسازم

و‌ لیکن میهنم را غزه کردی

10 دی 1402
X

بلورِ نقره ریزم را‌ که دیده

چراغ شعله خیزم راکه دیده

ندارد نازِ او را رویِ مهتاب

دوتا چشمعزیزم راکه دیده