بـه ژرفای همـان برفی کـه بـر الـوند می خواهمتـو را زاینــده رودی پُرتــر از ارونـد می خواهمبتاب ای مـاه مهتـــابی دمـــادم بـــر سیاهی هاگـــرفتاران شب ها را رهــا از بنـــد می خواهمبـه هنگام گـــــرفتـاری گــــره بــگشاید از کــارمهمان یک تار گیسویت که با سوگند می خواهمبه سانِ قـــوری چینی تَــرک افتـــاده در جسممبزن بندی به هر بندم که چینی بند می خـواهمکماکان غنچـه های لالــــه گونت را شکـــوفا کنلبت را چون شقایق ها پر از لبخـند می خواهمدیابت دارم و دانم علاجش قهـــوه ی تلخ استولیکن از لب سـرخــت نبات و قــند می خواهمچنان خوبی کـه عمری را بـه یادت زندگی کردمنمی دانی که عطـر خاطـرت را چند می خواهمبـــه دیـــدار مـنِ دلخون عسل راضی نمی گردیجفایم کن کــه در دنیا تو را خرسند می خواهم
( علی قیصری )