18 تیر 1402

هر پگاهی که تنِ  ‌پنجره‌ ات‌‌  باز‌‌ شود
صبحِ زیبای من  از‌  دیدنت آغاز  شود

بر سرِ  زلف رهایت بزند‌  بوسه نسیم 
که گلِ روی تو از شرم و حیا ناز شود

آن‌ چنان در تب و تابم که به آوازِ بلند 
آنچه  در دل بنِهفتم  به تو  ابراز شود

بیخبر میشود از حال دگرگون خودش
هر  کسی  هم‌ ‌سخنِ  دلبرِ  طناز  شود

ملک‌جم‌گرچه بیفتاده به‌چنگال سکوت
صبر اگر پیشه کنی عرصه‌یِ‌آواز شود

هر زمان‌  باد ‌‌ صبا بگذرد از  پیرهنت 
سعدی از بوی ارم راهیِ  ‌شیراز  شود

شاخه یِ سبز غزل تا ننشیند  به  ثمر 
نم ‌ نم‌  اشک قلم  قافیه  پرداز   شود

گفتم از سِرّ ضمیرم به تو  بانو عسلم 
آن چه‌‌‌ از دل نتراود به‌ زبان  راز شود