غزلیات
23 آذر 1398
X

دامنِ سبزت پر از گل هـای نازِ دلبری ست

نم نم گلخنده هایت نغمه سازِ دلبری ست

کـم نـدارد بایگانی نسخه ای از خُلق نیک

آن چه در پرونده داری امتیازِ دلبری ست

سالها در زیر شالت خودنمایی کرده است

چتـر زلفت همچنان در اهتزازِ دلبری ست

برده ای با چشم و‌ ابرویت قرار از بیقرار

اینهمه ناز و ادا از رمــز و رازِ دلبری ست

عاشقـانت را بکش با دلفـریبی تک بـه تک

تابه دستت یک بغل برگ جوازِدلبری ست

ردِ دندانت شبی روی لبـم‌ جا خوش نکرد

ازعطش لبهای من محتاج گازِ دلبری ست

گـرچه منعم‌ میکنند از چیـدن ممنوعه ها

در پس ِ پیراهنت سیب مجـازِ دلبری ست

ای عسل بانو نبایـد محـو چشمـانت شوم

بی گمان برق نگاهت روی فـازِ دلبری ست

راز و رمـزش را نمیدانم ولی عشقم هنوز

بین مهــــرویان عالـم یکـه تاز دلبـری ست

18 آذر 1398
X

دخترِ گردن‌ بلورِ گل رخِ گیسو طلا

از سرِ زلفت بریزد شعر و شبنم در هوا

خیره‌ بر حوا ترین سیبِ هوسناکِ توام

اینقَدر حرصم نده با چشم نازِ دلربا

در پسِ باغِ پر از پروانه بودم منتظر

تا مگر بیرون بیایی از درِ دولت سرا

پیچ وتابم میدهی از دلبری وقتی به ناز

بر سرِ دوشت بریزی یک بغل زلفِ رها

هر زمانی از سرت افتاده باشد روسری

بوی‌ آویشن ‌ بپیچد لا به لای کوچه ها

آنقَدر مست و فریبایی که هنگام‌ سخن

از لبت گلواژه ریزد‌ از تنت ناز و ادا

پلک هایت را بهم زن تاکننداز هر طرف

بر علیه تیرگی ها مژه هایت کودتا

شانه شانه بوسه برمویت زنم بانو عسل

وعده ی ما صبح فردا کوچه باغ دلگشا

11 آذر 1398
X

گرچه بانو‌ اشتباهی رو به ما آورده ای

راه و‌ رسم ِ مهربانی را به جا آورده ای

پا بنه بر تار و پودِ فرش چشمانم که تو

باخودت یک آسمان عشق وصفاآورده ای

آنچه ازسر تاکمر میریزد از ابریشم است

روی دوشت موجی از زلف رها آورده ای

بی شک از جنس گلی کزعطرِ شیرازِ تنت

حافظ ِ شوریده‌ را‌ تا دلگشا آورده ای

آخر ای گلچهره یِ خندان لب ِ بالا بلا

ایـن همه افسونگری را از کجا آورده ای

درمسیرکوچه دیدم کوزه بر دوش آمدی

خوشگوار از چشمه ی آبِ بقا آورده ای

کلبه یِ ما را معطر کرده ای بانو عسل

لا به لایِ دامنت گلپونه ها آورده ای

4 آذر 1398
X

از همـان روزی کـه زندانی شدند آزادها

پایمـردی های صـد آزاده رفـت از یادها

آتش سرب مسلسل اندکی فـرصت نداد

کـز گلـــو بـالا بیــایـد آهی از فــــریادها

زیر تیغ‌چکمه پوشانیم و با فتوای شیخ

شد روا در کوی و برزن حکم استبدادها

جای جای سرزمینم جایگاهِ شیون است

شکوه داردشروه شروه میهن از بیدادها

سرو سرسبزی بدور از کینه‌ی آتش‌نماند

خم شد ازخشم تعصب قامت شمشادها

دشمن اندیشه نگذارد کـه در دنیای علم

رنگی از دانش بگیــرد بـاغ ِ استعــدادها

از بداقبـالی میانِ دود و دم افتاده است

سرنوشت ما به دست جمعی از معتادها

مهربان بانو عسل در صبح آزادیبپاش

عطــــر ناب دامنــت را در مسیــر بـادها

27 آبان 1398
X

چشــم ناز و عشـوه هـای مـاه بانو را ببین

تاب زلـف و خـط نستعلیـق ابــــرو را ببین

مظهــرِ افسونگـری دل می بـرد از مـردمان

انـدکی از معجـزات سِحـر و جـادو را ببین

خیره می ماند پلنگ از دیدنِ مـارالِ دشت

راز و رمــز سُــرمه در چشمانِ آهـو را ببین

شُـر شُـرِ ابـــریشم از بـالا بـــریـزد بر کمــر

در دو سمت شانـه ها امـواج گیسو را ببین

عطرِناب وسوسه درکوچه هاپیچیده است

لا به لایِ چینِ دامـن برگ ِ شب بـو را ببین

دشت بازِپیرهن محدوده ی ممنوعه هاست

میوه های دلفریب و سیب خوشبو را ببین

در خلیجِ همدلی مــرغان وحشی خفته اند

زُل بـزن بــر بـرکــه هـا آرامش قــو را ببین

برترین هـایِ مکاتـب عاجزند از فهـم عشق

در جَدل ها بحث ِسقراط و ارسطو را ببین

از لب سـرخ عسل بانـو بـریـزد شهـد عشق

شعـر جــاری در میـان ِ کـام کنـــدو را ببین

8 آبان 1398
X

گرچه ازجنس گلی ازخودِ گل نازتری

بین نازک بدنان از همه‌ طناز تری

به خدایی که مرا ساده گرفتار توکرد

از غم و‌ سیل بلا خانه براندازتری

آخر ازعشق تو گاهی به خیالم نرسد

که بجویم نفسی هم دل و همرازتری

در پس پنجره‌ی محفل‌حافظ مَنشین

که کند‌ وصف تو را رندِ غزلبازتری

به همان‌ قد بلندت‌که ندیدیم‌ و نبود

از تو در باغ ارم سرو سرافرازتری

نکند عکس تو را باز به تصویر کشد

شاعرِ نو‌ قلم ِ قافیه پردازتری

به شراب و شرر ساغر پر باده قسم

تا ابد لب ننهم‌ بر لب دمسازتری

بی قرارم‌ بکند چشم تو بانو عسلم

اینقَدرعشوه نکن کز همه کس نازتری

6 آبان 1398
X

بزن آهنگ بشکن را که بشکن بشکن است امشب

پیاپی آن چـه می ریـزد گلِ پیراهن است امشب

کنـــارِ زنبـــقِ وحشی صبــا پیــوسته می رقصد

به نازِ نسترن هایی که پشت خرمن است امشب

هنــوز از راه نامــــردی حسادت می کـند گــویا

غـم دیـرینه انگاری کـه با ما دشمن است امشب

الا "یـــا ایهّـــــا الســـاقی اَدِر کـــــاَســـاً و ناوِلها"

شراب مانده در پیمانه ها مرد افکن است امشب

سُــرور و جشــن شـادی را سیاهی بـــر نمی تابد

درونِ منـــزلِ دشمن صــدای شیون است امشب

خـداونـدا که کـوه یخ بـه زودی سرنگون گــردد

تمــام ِآرزوهــــایم شکــست بهـــمن است امشب

یکی از کوچه ام بگذشت و سهواً حلقه بر در زد

به خود گفتم عسل بانو درآغوش من است امشب

28 مهر 1398
X

هـر چند کــه راهِ گـذرم کـوی شما نیست

محـراب دعا جـز خـم ِ ابروی شما نیست

چشمم نشود ثانیـه ای خیـره بــه مهتاب

زیرا کـه درخشنده تـر از روی شما نیست

مــواج ترین جــزر و مَـــد از جنبش دریا

پیچیده تر ازحلقه ی گیسوی شما نیست

ای دشـــت تنـت منطـــقه ی بـاز شکـاری

کبکی به خـــرامانی تیهـــوی شمـا نیست

پُر کن دو سه پیمانه که پالوده ی شیراز

خـوشمزه تر از شربت لیمـوی شما نیست

آلـوچـه ی لبهای تـو از ریـزه ی قـند است

هــر میوه بــه شیرینی آلــوی شما نیست

شاعـر نکشان حـرف و سخـن را به درازا

گـویا عسلت گفته کـه بانـوی شما نیست

20 شهریور 1398
X

دخترم جانِ دلم جوجه ی دور از بغلم

گندم ِ تازه به دست آمـده از مـاحَصَلم

غــزلِ سـر زده از طبـع تبـالـوده ی مـن

شعرِجاری شده در پاسخ عکس العملم

امتداد ِ خط عصیانِ شر و شورِ هوس

سنــدِ تـاب و تـب ِ سیب ِ گناهِ غــزلـم

هاله‌ ی رو به زمین آمده از خرمن ماه

جلـوه ی پُـر شررِ شب شکـنِ بی بَـدَلم

چلچـراغ ِ شب ِ مهتـابی و شبهای سیه

روشنی بخش فضای پلوتـون تا زحـلم

میوه ی عشق دو پیوندِ اهوارایی پاک

حاصلِ عمر من وخواهش ِ بانو عسلم

بغلم کن که کمی بوسه به مویت بزنم

قبل از آنی کـه مـرا از تـو بگیرد اجـلم