غزلیات
23 تیر 1396
X

در نبودت می خراشد روحــم از ناراحتی

بـر سرم کی گسترانی سایه ات را ساعتی

گـــرچه عمری مانده ام در بین راه انتظار

در میان اهــل دل معروفم از کــم طاقتی

از همان روزی که تنها آمــــدی در لاله زار

مطمئن بودم کـــه با آلالـــــه داری نسبتی

روزهــا مثل پلنگِ وحشی دور از غــزال

در کمینت می نشینم تا بیابـم فــــرصتی

با همین وضعی که دارم بامنِ افسرده دل

لحظـــه ای سازش نـدارد روزگـــار لعنتی

ای که دائم شکوه داری از غم و درد فراق

دوری از معشوقـــه دارد احتمالاً حکمتی

خواهشم را ای عسل بانو دوباره ردّ مکن

حرفها دارم که می گویم به شعرم دعوتی

16 تیر 1396
X

همچنان در شهر مـــا "هالـو مآبی" خـوب نیست

تازه در روز قلــــــم "خـودکار آبی" خوب نیست

بی خبر باشی اگـــــــر از درد مـــردم بهتر است

کشکِ خود را داخل هاون بسابی خوب نیست

در حضور حضرتِ قــــاضی دهــــــــانت را ببند

در قوانین جــــزا حاضر جـوابی خــــوب نیست

شیخ مـا فرمــوده بی بارانی از گیسوی توست

شل مگردان روسری را بد حجابی خوب نیست

مرگ این و آن به مــــا چه هـرچـه گفتندت نگو

در خیابان هـــــــــــر شعار انقلابی خوب نیست

مثل رنگ چادرت عمــــــــــری سیاهی را بپوش

رنگ سرخِ دامــــــن و زلف شرابی خوب نیست

پیش مـــریم، پیش لالـــه، پیش خـان ِ دهکده

ای عسل پوشیدن تاپ ِ رکابی خــــوب نیست

8 تیر 1396
X

ظالم از حد بگذراند در وطن بیداد را

تا که ویرانتر کند شهـر ِخراب آباد را

دشمن آگاهی از سنگین دلی گاهی نداد

با مسلسل در خیابان فرصت ِ فـریاد را

مِثل چنگیز مغول دیوانه وار آتش زدند

لشکر ِ جهل و سیاهی باغِ استعداد را

همچنان با نفیِ آزادی خدای‌ سوت‌وکور

سال ها بگرفته از ما نغمه های شاد را

ای خدای زنبق و لاله مرا عمری بده

تا ببینم با دو چشمم مرگِ استبداد را

تار‌ وپودِجسم‌ بدخو را به کرکسهادهید

خاک میهـن بـر نتابـد لاشه ی جلاد را

نازنین بانو عسل‌ اعجازِ سیلِ اشک و آه

بی خبر در هـم بپیچد خـانه ی بیداد را

4 تیر 1396
X

دفتری پُر دارم از بغضِ غزل های جدید

از رباعی های‌ کهنه تا مَثَل های جدید

سال ها بگذشته اما همچنان افتاده است

میهنم در دستِ دزدان و دغل های جدید

رهنمایان را بپرسیدجایِ آسایش کجاست

تا مگر مسکن گزینیم در محل های جدید

صاحب اندیشه میباشیم ولی برما هنوز

حکمرانی می کند لات‌ و هُبَل های جدید

حاکم ما درصلابت کمتر از تیمور نیست

کس نمی‌گردد رها از شرِ شَل‌ های جدید

حکم قاضی با تَمَرُّد در ‌ عمل جاری نشد

لااقل در موردِ دزدِ دکل هایِ جدید

بیگمان امروز و فردا شعبه یِ اجرائیات

می دهد پرونده را دستِ اجل هایِ جدید

شیخ شهرم داده فتوا بی خبر وارد کنند

دزدکی از راه چین بانو عسل های جدید

2 تیر 1396
X

مثل برق آمد و از کــوچه ی ما رّد شد و رفت

نفسی ماند و همان لحظه مُــــردد شد و رفت

دیدم از گودی چشمش کـه کمی واهمه داشت

َاز همان لحظه دچــار شک بی حد شد و رفت

گـونه ی نازکش از بوسه چه قـــرمز شده بود

عشوه ها کرد و پر ازخنده ی ممتد شدو رفت

دیگــر آن میوه ی ممنوعـــه به کس دل ندهد

آخر از بهر دلــــم کافــــر و مُــرتد شد و رفت

گفتم ای فتنه گـر از عـــــرض خیابان مـــگذر

بی خیال از خطر و هر چـه پیامد شد و رفت

دلفریبی کـــه سحر مونس جـــــانم شده بود

با مــنِ ساده دل از بخت بـدم بـد شد و رفت

قلــــمم می دود از نو به مـــــــوازات قطـــار

در غروبی کـه عسل راهی مقصد شد و رفت

20 خرداد 1396
X

در مسیـر بـادهــا از نـــم نـــم ِ بـاغ ِ تنت

می تراود بـوی خوش از نخ نخ ﭘﯿﺮﺍهنت

موج زلفت را نسیم ازبس نوازش میکند

گل بریزد کــوچه هـا را بافـه ی آویشنت

هـر زمانی بگذری از باغ فـروردین به ناز

بــوی بــاران آیـد از اردیبــهشت ِ دامنـت

کاروانی دیگـر از تــرس چپـاول رد نشد

بس که غارت کرده آن ها را نگاه رهزنت

میدهی با ساز چوپانها کمر راپیچ و تاب

دلربایی میکنی با رقص و بشکن بشکنت

نازک اندامِ بلورین پیکر خوش آب و رنگ

بشکند دستی‌که می پیچد به دورگردنت

بی گمان در پهنه ی هستی خدای لایزال

هم چنان حفظت کند از دشمن اهریمنت

بی خیال ازکوه وصخره بارها پیموده ام

جنگل گنجشک هـا را تا بـه دشت ارژنت

پا بنـه ای دختر ِ گل بیـن گنـدمزار عشق

تا کـه بلدرچین بگـردم در هوای خرمنت

پـرده بردار از شعاع چهره ات بانو عسل

دربـدر کـن سایه هـا را بـا رخ نور افکنت

18 خرداد 1396
X

هــر زمانی باغبان می بالد از روئیـدنت

میخک و مریم شکوفا می شود با دیدنت

گرچه بر من بسته ای در را، ولی باد صبا

منصرف اصلاً نگردد ای گل از بوئیدنت

از همان روزی که بنهادی قدم در راه سبز

سبز کردم پیرهن را با غــــزل پوشیدنت

زیر پلک پنجــره با زمــزمه رّد می شدی

تا که آرامش بگیرد خــانه از خـندیدنت

همچنان زیبا بچــرخی در کنار باغ سیب

تا بوجد آید وجود از طرز گل رقصیدنت

گفته بودم بارهــا از آتش عشق و هوس

دائماً بر خـود بپیچم لحظه ی خوابیدنت

ماه عالمتاب من دیگــر نزن بر رخ نقاب

تا شبی روشن بگـردد عالــم از تابیدنت

پابه صحرا میگذاری ای عسل بانو به ناز

از همـه دل می ربائی با شقایق چـیدنت

6 خرداد 1396
X

یادِ ایّامی کـــه بوسه بـــر رخِ گل می زدم

فارغ از غمها قــــدم در باغ سنبل می زدم

روبـــــــروی دلبـــــرم در انتهـــای باغ سبز

می نشستم روزها حرف از تعامل می زدم

در نبودش باز می کردم کتابِ خـــواجه را

می شدم آسوده دل وقتی تفــأل می زدم

ساکت و تنها کنار پنجــــــره در هــر نفس

عصر دلتنگی غروبِ جمعه را زل می زدم

هر زمانی می گذشت از کـوچه باغِ دلگشا

بـر لباس از عشق او عطر گلایول می زدم

می گرفتم درخیابانها سه تارم رابه دست

نیمه شب گیـــــراتر از آوای بلبل می زدم

زیر یاس پــر شکوفه در کنار جــــوی آب

شانه بر زلف عسل در هــر تغزل می زدم

10 اردیبهشت 1396
X

سوگل گیسو رها مشتاق پیوند توام

شانه کمتر زن به موهایتکه در بند ِ توام

بس که می ریزد تبسم از گل سرخ لبت

در فراسوی سکوتم محــو لبخـند توام

هرزمان بادِصبا دستی به زلفت می کشد

در مسیر عطری از بویِ خوش آیند ِ توام

در هوای عشوه ات از خـود ندارم اختیار

تا مـن ِ شوریـده دل در تـاب تــرفند توام

ازهمانروزی که در باغ وفا خـوردی قَسم

مفتخـر بـر پایه های عهـد و سوگند توام

گرچه دستی دارم ازالطاف حافظ درغزل

در هوای شعـر ِ شیـرین از لب‌ ِ قــند توام

سال هـا بگذشته امّـا همچنان بانـو عسل

بیــن صبــر و نـا امیــــدی آرزومــند توام