دوبیتی
3 بهمن 1398
X

بلورِ تن حریرِ نقره پوشم

ربودی با نگاهت عقل و هوشم

مگر در پشت پرچین می‌گذاری

لبت را تا نفس دارم بنوشم

1 بهمن 1398
X

هنوز از آتشعشق و جنونم

فرو ریزد فراق از ‌ بیستونم

بسازم تاری از فریاد ِ فرهاد

که بنوازد جلالِ ذوالفنونم

۲۳ دی ۱۳۹۸
X

نه رازم را توانم با کسی گفت

نه از‌غصه توانم مژه‌ ای خفت

شبی از درد بی درمان نوشتم

قلم لرزان شد‌ و قلبم برآشفت

۲۱ دی ۱۳۹۸
X

ربـاعی از لـب ِ قنـــدت بریزد

گُل از دست هنـرمندت بریزد

مونالیزایِ چشمت با تبحر

ژکوند از روی لبخندت بریزد

۱۸ دی ۱۳۹۸
X

اجـل در شهــر ما آواز دارد

هزاران توطئه در ساز دارد

پـرستو در فضـای آسمــانم

سقـوط ِ ممتـد ِ پروازِ دارد

7 دی 1398
X

طلا گیسو به زیتونِ دوچشمت

اسیرم کـرده افسونِ دوچشمت

به چشمانت زدم زُل،ناگهان شد

دلِ دیـوانه مدیـــونِ دوچشمت

3 دی 1398
X

در ‌باکرگی غنچه ی‌ نورس دارد

آوازه در انجیلِ مقدس دارد

درسایه‌ی گهواره ی‌عیسای مسیح

مریم سخن ازجشن‌کریسمس‌دارد

2 دی 1398
X

همانروزی جفا راپیشه کردی

بـدی را سردرِ اندیشه کردی

بـه زعم آنکه گاهی پا نگیرم

تبـر را پاسبـانِ ریشـه کـردی

2 دی 1398
X

چه سوزِ سرمَدی آمد سراغم

چه دردِ ممتدی آمد سراغم

صدای چکمه‌ی دی‌ را شنیدم

زمستانِ بدی آمد سراغم