دوبیتی
کجایی نغمه خوانِ شعر ِموزون
دلی پُـر سـوز دارد سـازِ محزون
چــو باران از نبـودت می تـراود
غم از چشمانِ مـژگان و همایون
گـره از سیم ناکوکت بکن باز
به یادِ صوت داودی بزن ساز
بزن از بیدلی در مایه ی شور
که رفت از بین ما استاد آواز
سه تار ِ نغمه پردازم نخوانَد
نکیسا بـا نت سـازم نخـوانَد
چکاوکـها بپرسید از همایون
چـرا خسروی ِ آوازم نخوانَد
بـه عشـقِ دلبــر ِ صاحـب جمالی
زدم دوش از کتاب خواجه فالی
جواب آمد که ای خلـوت گُـزیده
نمی بینـم در اقبـــالــت وصـالی
جهــانی آرزومنـــد ِ تـو باشد
اسیر چشم و لبخند تو باشد
بلورِقصرِمهتابی کهخورشید
گمان دارد به مـانند تو باشد
زر ِ زرد از دیار آورده پاییز
طلا در کوله بار آورده پاییز
خرامان از مسیر برگ ریزان
انار ِ خوشگوار آورده پـاییز
طلا گیسوی تُرکِ ماهرویم
شراب کهنه یِ نابِ سبویم
اگر باغِ نگاهت را زدم زل
تو را دیدم به رنگ آرزویم
کنار پنجره از جا نخیزم
که کم کم وعده دارم با عزیزم
فقط ای کافه چی آهسته بگذار
دو فنجان همدلی بر روی میزم
از بس که زدم زل به گلِ لبخندت
افتاده ام از فرط هوس در بندت
با آنکه لبت پر شده از شهد عسل
راضی نشوی تـا بچشم از قنـدت