دوبیتی
29 اسفند 1401
X

بهار سبز بی پَرچین تو باشی

شکوه فصل عطرآگین تو باشی

به یاس پرگل بشکفتهسوگند

شمیم باغ فروردین تو باشی

20 آذر 1401
X

مگر در کوچه‌ باغِ گل فشانت

به عشق قامت ِ سرو چمانت

صبا در موج موهای تو پیچد

که بر دوشت بریزد گیسوانت

19 آذر 1401
X

از وجودت میهنم ویرانه شد ازپای بست

بارها آتش زدی باکینه ها درهرچه هست

خورده ای خون هزاران لاله را باحیله ها

درمَثل فرقی نداری باخفاش شب پرست

29 آبان 1401
X

زلالی در شراب تاکمان است

رگ‌ انگور مست ازخاکمان است

تراوش می کند در زندگانی

فرآیندی‌ که‌ در اِدراکمان است

15 مهر 1401
X

سرایِ نغمه بوی غم گرفته

وطن را موجی از ماتم گرفته

چه آمد بر سرِ خاک کهن بوم

که آتش در دیارِ جم گرفته

3 مهر 1401
X

یکی از ‌کینه ی کــــــژدم گریزد

یکی مجهول و‌ سر در گُم گریزد

ولی‌ازترس سلاخی‌عجب نیست

اگـر دیکتــاتور از مــــردم گریزد

25 شهریور 1401
X

کبودیبرتن مجروح برگ است

دو روزی اوجِ رگبار ِ تگرگ است

از این آشفته بازی ها مخور غم

که فردا نوبت معمارِ مرگ است

31 خرداد 1401
X

به‌‌ آن‌ وِردی‌ که‌ ریزد از لب‌ شیخ

ندارم اعتماد از مذهبِ شیخ

به جای اوج یک رنگی ریا بود

دعا در ذکر‌ یا رب‌‌ یا رب‌ِ شیخ

22 خرداد 1401
X

من از فتوای شیخ بی رساله

که فرمان داده بر اعدام لاله

بدانستم که گیرد میهنم را

سراسر ضجه‌ی جانسوز ناله