آرشیو مهر 1404
دودمانم به فدایِ دهنت حضرت عشق
دُرّ بریز از ثمراتِ سخنت حضرت عشق
زیرِبارانِ ملایم چه خوش آید به مشام
بوی سیب ازنفسِ پیرهنت حضرت عشق
نرم و آهسته بریزد به تن یاس سفید
بارشِ نم نمِ عطر از بدنت حضرت عشق
پرده را پس بزن از چهره که آتش بزند
شب ما را رخِ پرتو فکنت حضرت عشق
گرچه باورنکنی برکه ای ازخون شده است
دل بی تاب من از تاب تنت حضرت عشق
بارها بر دف و بر گُرده یِ تنبک زده ام
که شوم باعث اغوا شدنت حضرت عشق
خواب دیدم که زدی بر در و....دهلیز دلم
پر شد از دلهره با در زدنت حضرت عشق
تا چه سازد عسلم با منِ آواره مکان
زلف یلدایِ شکن در شکنت حضرت عشق
سوگلِ گردن بلورین باغرخسارتچه ناز
گونهیِ سرخ وسفیدِ رویِ گلزارت چه ناز
میزدی آهنگی از هنگامه در اوج سکوت
نغمه ی گیرایِ شورانگیزِ در تارت چه ناز
رنگِ زردِ یشم پاییزی چه می آید به تو
دامن سبزِ کبودِ و شال گلدارت چه ناز
در شکر ریزِ تبسم دُرّ بریزد از لبت
نم نمِ گلخنده یِ شیرین کشدارت چه ناز
در تکلم گفتگویت مایه یِ آرامش است
همچو آهنگِ ملایم لحن گفتارت چه ناز
زیرِ سقف پر ستاره با ظرافت آفرید
طرح تندیس تورا اعجاز معمارت چه ناز
دوری اما هم چنان بانو عسل از دورها
بوی باران آید از گلهای بیخارت چه ناز