آرشیو مهر 1398
هر چند گذارم به سرِ کوی شما نیست
محرابِ دعا جز خم ِابروی شما نیست
از عشق تو گاهی نشدم خیرهبه مهتاب
زیرا که درخشنده تر از روی شما نیست
مواج ترین جزر و مَد از جنبشِ دریا...
پیچیده تر ازحلقهیگیسوی شما نیست
بین صدف و سنگ و پرِ قو چه تفاوت
وقتی که سرم بر سرِ زانوی شما نیست
ای مظهر پاکیزگی و مهر و عطوفت
جزهمدلی و عاطفه درخوی شما نیست
حس میکنم ازعطر تن میخک و شب بو
در باغ گل و لاله بجز بوی شما نیست
شاعر نکشان حرف و سخن را به درازا
گویا عسلت گفته که بانوی شما نیست
به زیرِ سایه ی بید و سپیدار
بخوان شعر تری از عشقِ دلدار
بکن ساز دلت رایک نفس کوک
به دور از بی قراری ها بزن تار
دراین شب های سرد بی ستاره
بریز از گوشه ی چشمت شراره
چنــان ریــزد پیاپی سوز سرما
کــه انـدازد نفــس را از شمـاره
به دور از لاله های باغ رویت
شـدم آسیمـه سـر در آرزویت
اگـر شُل تر ببندی روسـری را
بسازم لانـه ای در لایِ مویت
از دشت ِ هـزاره های زرخیز آمد
تا پشت ِ در ِ مهـر ِ غـزل ریز آمد
بر روی عروس مو طلا در بگشا
در کوچه صدای کفش پاییز آمد