13 مرداد 1399

دلی آسیمه سـر دارم هنوز از راز چشمانت
نمیدانی چه محشر کرده برپا ناز چشمانت

از آن روزی کـه سیمرغِ نگاهـت آرمانم شد
به کوهستان قافم می برد قفقاز چشمانت

به‌ روی سینه ی‌کاغذ تلی از واژه می ریزد
قلم وقتی که میگردد غزل پرداز چشمانت

یقین دارم که عمـری در نبود ِ روشنایی ها
ادیسون بارها بگرفته برق از فاز چشمانت

"الا یـا ایهـاالسـاقی" جهـانی را بهـم ریـزد
غزلهایی که داردخواجه از شیرازچشمانت

توتنها آیه‌ای بودی که دربحبوحه ی خلقت
خداحالی به حالی میشدازاعجاز چشمانت

بدور از ساحل دریا به‌روی عرشه ی‌کشتی  
نگاهم رو به بنـدر بود و بارانداز چشمانت

مـرا با ناوک مـژگان عسل بانو هدف کردی 
دلم صد پاره شد ازنیزه ی سرباز چشمانت