21 خرداد 1399

رفتی اماخاطراتت پیش من جامانده است
عطرِ یادت در هـوای خـانه مانا مانده است

آنقَــدر آسیمه سر گشتم کـه بعـد از رفتنت
در دل رنجیده ام غم های دنیا مانده است

بعدِ تو در را به روی روز و شب بستم ولی
پلک چشم پنجره درحسرتت وامانده است

گـوشه ی دنـج اتاقـم روی میــز ِ شیشه ای
دور عکست قـاب ِ نایاب مطلا مانده است

همچنان باخاطری افسرده می جوید تو را
کوچه‌گردِ بی‌سرانجامی‌که‌تنها‌ مانده است

در میـان غصــه هــای ِ دفتـر شعــرم هنوز
قصه هایی از غـم مجنونِ لیلا مانده است

عمری از سنگین دلی ره بر نفوذم بسته ای 
سال هادیوار قلبت سنگ خارا مانده است

روزِ دل کندن عسل بانو مگر چشمت ندید
برکه خونین چشمم را که دریا مانده است