18 اسفند 1398
رفتی اما یک نفس چشم انتظارت نیستم
تا قیامت هم نیایی بی قرارت نیستم
می دهم تن را به زیرِ تیغ تهمت ها ولی
دیگر آن حلاج مستِ سر به دارت نیستم
آنقَدرخون در دلم کردی که بعد از رفتنت
بارها گویم چه بهتر در کنارت نیستم
میزنم در خلوتم پیوسته بر سیم سکوت
تا بفهمی نغمه در آهنگ تارت نیستم
یادم آید پشت پرچین با زبان آتشین
باهزاران طعنه می گفتی که یارت نیستم
زهر ِ مارم باد اگر دل را ببندم بر لبت
گر شراب کهنه هم باشی خمارت نیستم
من کویری زاده یِ خونین دلِ تفتیده ام
چشمه ی شیرین ِ آب خوشگوارت نیستم
آرزو کردم که گاهی دل گرفتارت نبود
تا بگویم ای عسل بانو دچارت نیستم