31 تیر 1398

آرامـش  آنی  مــنِ بی تـاب گــرفتم
تا یــاد تـــو را در بغلـــم قـاب گرفتم

پلکت که بهم آمده بوداز تب احساس
از گوشه ی چشمت غزلی ناب گرفتم

تاهاله ای ازروی تودر برکه فروریخت
گلبوسه ای از چهره ی مهتـاب گرفتم

دادند صدف های سفید از تــو نشانی
وقتی کــه خبـــر از دُرّ نایاب گــرفتم

با موج پر از جزر و مد سیل سرشکم
پارو زدن از " قایق ِ سهراب " گرفتم

گل های نگاهت به تبسم که نشستند
از بـاغ لبـت غنچــه یِ شاداب گرفتم

می داد بـه هـر رهگذری عطـر تنت را
هـــر بـــرگ گلی کــز نفس آب گرفتم

بانوعسلم فلسفه یِ این همه احساس
رویای محالیست که درخواب گرفتم