دسته ها
غزل
301
دو بیتی
205
آرشیو مطالب
اشعار پیشنهادی
گرچه با ناز تو در هر غزلی مأنوسم
اگر از خانه روی شعر و غزل را چکنم
گرچه می دانم که گاهی بی قرارم نیستی
فرشته یِ ﺑﺎﻍِ غزل ﺑﯽ ﺩﻝ ﻭ ﻋﺎﺷﻘﻢ ﮐﻨﺪ
می دود هر شب نگاهم بر نگاه دیگری
از دیده ی من دوری و دیدن نتوانم
رفتی امّا نفس عشق تو معتادم کرد
یادِ ایّامی که بوسه بر رخِ گل می زدم
چشم نازش از قشنگی بی نیازش کرده بود
سرودِ بـرتر از شعر و غزل باش
وقتی کـه دلم مرتعش از ناز پری هاست
انگور شدی غرق شرابم کردی
ارگی از آجر بم روی سرم ریخته
دو بـالِ بستــه ام را بـاز کردم
هنوز از دوری ات بیمارم ای دوست
پیمـانه شکست آخر از آهنگ صدایت
چشم محبوبم شراب ناب دارد لاله جان
آروز دارم که روزی مرد دلخواه تو باشم
کنار ِ جوی ِ پر آبی که فکرش را نمی کردم
سرشب ظرف پر از قند و عسل با حافظ
از اقبالم نشد بستر فراهم
از مهر و وفا زرد ِ دل انگیـز
گویی که لبت بوسه به پیمانه زده
زنبق دلداده به حرف آمده
بی گمان واژه ی گلبوسه و لب نوشی ها
ﺍﯼ طعم ﻟﺒﺖ مثـل ﺍﻧﺎﺭ ﺷﺐ ﭘﺎئـیز
عزای لاله های واژگون است
نفــــرستی عقــــبِ ﮔﻤﺸـــﺪﻩ ﺭﺍﻫــﯽ ﮔـﺎﻫﯽ
طنزیمات
سازم بشکست آخر از آهنگ صدایت
دوباره میخک و نسرین بیاید
آمدی گلواژه ها در باغ شعرم جان گرفت
بانو به هـوای لـبِ سرخ و دهنت
گلی ﺩﺍﺭﻡ ﮐـــﻪ ﺩﺭ ﮔﻠﺸﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﻓﺮﻭﺩﯾﻦ ﺩﺍﺭﺩ
بخوان از روی رغبت مثنوی را
حـذر کـن از رفیـق نـانجیبت
رخی از جلـوه هـای نـور دارد
ﮔﻞ ﻣﺤﺒﻮﺑﻪ ﯼ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺵ
تو تنها دختر زیبای ایلی
در بر ِ آرامِ جانم بستر خوابم دهید
دیگــر نـــدارم تـابِ زهــــرِ کینـه ات را
ﺑﯿـــﭽـﺎﺭﻩ ﻣﻨــــﻢ ﺍﯼ ﺑـﺖِ ﺑﯿــــﺪﺍﺩﮔــﺮِ ﻣــﻦ
گمان دارم نباشد ساده عشقت
منتظر بـــودم بیائی ســـوی دامــم ای عزیز
ﺗﺎﺯﮔﯽ ﻫﺎ ﻭﺯﻥ ﺷﻌﺮﻡ ﺭﻭﯼ ﺍﺳﻠﻮﺑﯽ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ
از آن ﺭﻭﺯﯼ ﮐــﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺩﺳﺖِ ﭘﯿﻮﻧﺪ
هم زمزمه ی رود پر از بید بیاید
سالها رفت و ﺷﺒﯽ ﻣﺤـــــــﺮﻡ ﺭﺍﺯﻡ ﻧﺸﺪﯼ
ﺑﺎ بارش ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻧﮕﺎﻫـــــــــــﺖ ﺑــﻪ ﻧﮕﺎﻫـــﻢ
ترسم آخر در غزل ها مُشت شعرم وا شود
ﺳﺎﻟﻬــﺎ ﺭﻓـﺖ ﻭ ﻫﻨـﻮﺯ ﺍﺯ ﺩﻝ ﻣـﻦ ﺑﯽ ﺧﺒﺮﯼ
رفتی و هنـــوز در پی دیــدارِ تـــو باشم
ﻋﺎﻗــﺒﺖ ﺑﺎ ﺑﺎﺭﺵ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﻬــــﺎﺭﯼ ﺳﺒﺰِﺳﺒﺰ
دیدی ز غمت زار و زبون شد دل من
قبـل ﺍﺯ ﺁﻧﯽ ﮐـــﻪ نشینم نفسی ﺩﺭ ﺑــﺮﺷﺎﻥ
تو را گیرم شبی ای گل در آغوش
به همان گونه که با اهل محل خواهم ساخت
رباعی از غزل می ریزد امشب
ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻩِ ﻧﺎﻓﺬﺕ ﺍﻋﺠــــﺎﺯ ﻣﯽ ﮐـــﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﭼﻪ
ﺑﯿﺎ ﺑﺎﻧﻮ ﻏـــﺰﻝ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺍﻣﺸﺐ
گرچه از روز ازل خاکِ ﮔﯿﺎﻩ ﺗﻮ ﺷﺪﻡ
خبـر آمـد کــه یارم باز گردد
ای دوست بیا کز من بیدل نفسی نیست
به من گفتی بهشتی پر ز تاک است
بشنو ز نی به شبها آوایِ ناله ها را
گمان دارم نمی باشد نیازی
ﻟﺤﻈـﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻏﻤﻢ ﺁﺯﺍﺩ ﻧﮑـﺮﺩﯼ، ﮐـــﺮﺩﯼ؟
سابقا تصویری از او در نگاه من نبود
رخت رنگین کمانی از قشنگی ست
از همان روزی که زندانی شدند آزادها
دیدی ز غمت زار و زبون شد دل من
0
24 تیر 1392
184
دیدی ز غمت زار و زبون شد دل من
در وادی غم غرقه بخون شد دل من
از روز ازل بهره نبردی ز وفا
همواره جفا کن که نگون شد دل من
نظر دهید
تصویر دیگر
لطفا کد تصویر را وارد نمایید
کانال غزل ها
کانال دوبیتی ها
اینستاگرام
فیسبوک
©
کلیه حقوق مادی و معنوی این وبسایت متعلق به علی قیصری می باشد
طراح و برنامه نویس سایت : سهراب قیصری
Modal title
×