دسته ها
غزل
300
دو بیتی
202
آرشیو مطالب
اشعار پیشنهادی
ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺖ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﮔﯿﺮﺍﯾﯽ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻧﯿﺴﺖ
وجودم را پر از احساس کردم
ای فلک دور از حریم کوی یارم کرده ای
دوباره یوز ایرانی مجالی تازه خواهد یافت
هـر زمانی کـه نگاهـم بـه رخ یار افتاد
شده گاهی بشوی بی خبر از حال خودت
از خود و از همه بیگانه شدن را بلدم
فرشته یِ ﺑﺎﻍِ غزل ﺑﯽ ﺩﻝ ﻭ ﻋﺎﺷﻘﻢ ﮐﻨﺪ
در نبودت می خراشد روحم از ناراحتی
دوش لبت را به لبم دوختم
رفتی امّا نفس عشق تو معتادم کرد
همانروزی که در شهرم هجا کردی سیاهی را
با جلوه گری در رگ شب نور بریز
نـزن باران، نـــزن دیگـر دمــادم
هـر چه از روزِ شکوفا شدنت می گذرد
دانم ﮐﻪ ﺷﺒﯽ ﺑﯽ ﮐﺲ ﻭ ﺑﯽ ﯾﺎﺭ ﺑﻤﯿﺮﻡ
هر زمانی باغبان می بالد از روئیدنت
با سرود سبز باران تار باید می زدم
وامانده ای از قافله ی سوته دلانیم
روزها بــا تنش و رنج و الم می گذرد
شدی راضی که ﺭﻧﮕﻢ ﺯﺭﺩ ﺑﺎشد
آروز دارم که روزی مرد دلخواه تو باشم
همان برفی که یلدا را خبر داد
ﻣﻦ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﺗﻮ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﯽ ﻭﻓﺎﺋﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ
به روی شانه هـا گیسویت آویخت
زلیخایِ دو تا چشم سیاهت
شبی گفتا حرام اندر حرام است
شقایق در پس پَرچین چه زیباست
پیـــاپی ﺩﺭ ﺟـــﻮﺍﺭِ ﺁﺳﺘـﺎﻧﺖ
از همان کودکی ام رفته ام از یاد خودم
تو همانی که خدا ناز و قشنگت کرده
پریچهری که از جنس پری بود
دل به جان آمد و جـانانه به رقص آمده بود
بـه سمت آسماری رو بیارد
من آن افسرده جانِ تیره بختم
ﺍﯼ ﻣﯿﻮﻩ ﯼ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﺗــﻮ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻭ ﺭﺳﯿﺪﻩ
دلم تنگ است و چشمم رو به دریاست
رخی از جلـوه هـای نـور دارد
شبی گفتم که بـا ابلاغ عشقت
حرف ها دارم و از حرف شما می ترسم
ﺷﻮﺭﯾﺪﻩ ﺍﻡ ﻭ ﻭﺍﻟﻪ ﻭ ﺷﯿﺪﺍﯼ ﻣﺤﻤﺪ
ﺑﯿـــﭽـﺎﺭﻩ ﻣﻨــــﻢ ﺍﯼ ﺑـﺖِ ﺑﯿــــﺪﺍﺩﮔــﺮِ ﻣــﻦ
بـــزن سنتورِ شعر مــولیـان را
ﺑـــــﻮئی ﺍﺯ بــاغ ﮔـــﻞ ﺁﯾــﺪ ﺭﻭﯼ ﺑﺎﻟﯿﻨــﻢ ﻫﻨﻮﺯ
ﺗﺎﺯﮔﯽ ﻫﺎ ﻭﺯﻥ ﺷﻌﺮﻡ ﺭﻭﯼ ﺍﺳﻠﻮﺑﯽ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ
منتظر بـــودم بیائی ســـوی دامــم ای عزیز
ﺍﯼ ﯾﺎﺩِ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﻪ ﭼﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺳﺮﺕ ﺑﻮﺩ
تــو از نسل و تـبار آفـتابی
آخر از فاصله ها فصلِ غم انگیز رسید
از زمــانی کــه بـــه دنیـای دنی پـا زده ام
نمی دانستم ای بانو که کُردی
بـه عشق روزهــای شـادی افـروز
هرگاه خم ابروی تو در دست مداد است
ﺁنکــه ﺭﺍ جــا داده ﺑـــــﻮﺩﻡ ﺩﺭ ﺯﻭﺍﯾﺎﯼ ﺩﻟـــــﻢ
مجنـونم ﻭ ﺑــﻪ ﻋﺸﻘـﺖ بیمـــار و ﻣﺒﺘﻼﺗـﺮ
شبی جام و شرابی رو براه کرد
از زمانی که غزل گفتم و ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﻩ ام
چشمان ترِ یاس سپیدم پُرغم
دامنت پُرچــین شـده ایــن روزها
به من گفتی بهشتی پر ز تاک است
در حنجره ام ناله و فریاد نمانده
ﺧـــﺮﺍﺏ ﺍﺯ ﺧـــﻮﺭﺩﻥ ﻗﺪﺭﯼ ﺷﺮﺍﺑﻢ
بیا ای گل که از بوی تو مستم
ﺁﻭﺍﺭﻩ ﯼ ﻣﺤﮑﻮﻣﯽ ﻫﺮ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻏﻢ ﺧﻮﺭﺩﻩ
به هر صبحی که کردم یاد رویش
اگــر دیـوار شعـرم را بکوبی
هــوای گــرمسیر آمــد دوباره
ای قاصدک از راهِ طـویل آمده ای
حکایت از غم دیرینه دارد
چشــم ناز و عشـوه هـای مـاه بانو را ببین
میان لاله ها مانند سابق
1
24 تیر 1392
158
میـان لالـــه هـا مــانند سابق
تویی نازک تر از برگ شقایق
شبیه چهـره ات هرگز ندیدم
تو را با هر گلی کردم مطابق
نظر دهید
تصویر دیگر
لطفا کد تصویر را وارد نمایید
کانال غزل ها
کانال دوبیتی ها
اینستاگرام
فیسبوک
©
کلیه حقوق مادی و معنوی این وبسایت متعلق به علی قیصری می باشد
طراح و برنامه نویس سایت : سهراب قیصری
Modal title
×