28 تیر 1392

اگر یک شب نبینم روی ماهت
شود روزم چو چشمان سیاهت

مبادا از هوس گاهی نگاهی
بلغزد روی چشم بی گناهت

کبوتر جامه ی آبی بپوشد
نگاهش گر بیفتد بر نگاهت

من آن مستم که عمری دست و سر را
بساییدم به پای بارگاهت

گمان کردم که چون یوسف بگردد
هر آنکس شد اسیر قعر چاهت

هوای بی کسی ایدل چه سرد است
بغل بگشا که آیم در پناهت

عسل ، بیچارگی را شکوه ای نیست
هزاران چون منی شد گرد راهت