17 بهمن 1391

با عشوه نگاهی به نگاهم کن و برگرد
آشفته ازآن چشم سیاهم کن و برگرد

بیرون ز برینم مکن ای حور بهشتی
باخنده اشارت به گناهم کن و برگرد

در هم بشکن بانفست شیشه ی دل را
در گوشه ای از آینه آهم کن و برگرد

شیرازه ی دل را مبر از آن خم ابرو
هنگام درو ذره ی کاهم کن و برگرد

چون بیژن رسوای زمانم ز زمانه
بی زمزمه زندانی چاهم کن و برگرد

گر بوسه پی بوسه تمنا بنمودم
در پیش همه خوار و تباهم کن و برگرد

حالا که تحمل نکنی ماندن من را
پس بدرقه تا نیمه ی راهم کن و برگرد

با پیچش زلفت ببری مذهب و دین را
عاطر ز نسیمی به پگاهم کن و برگرد

بر من بگشا ای عسل امشب رخ خود را
مهتابی از آن جلوه ی ماهم کن و برگرد