12 بهمن 1391

شُر شُر ِ شبنـم بــریـزد ﺭﻭﯼ ِ ﺑﺎﻟﯿﻨــﻢ ﻫﻨﻮﺯ
ﺩﺭ هــــوایِ دلپـذیــر ِ زلف ِ ﻣﺸﮑﯿﻨﻢ ﻫﻨﻮﺯ

روزهـای شادی آور هـرگـز از یـادم نـرفت
بی قــرار از خاطرات پشت پَرچینم هنوز

در تصور محــــو ﺭﻭﯼ ﻣـﺎﻩ ﺭﻭﯾـﺎﯾﯽ ﺷﺪﻡ
ﻣﻨﻘﻠـﺐ ﺍﺯ ﺩﯾـﺪﻥ ﺁﻥ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﻭﺷﯿﻨﻢ ﻫﻨﻮﺯ

گرچه دور از بیستونم میکند خسرو ولی
نسخه ای از قصه ی فرهاد ِشیرینم هنوز

دزدکی بگشوده بـودم دیده بر اِستاره ها
ﺩﺭﮐﻤﯿﻨﮕﻪ ﺧﻮﺷﻪ ﭼﯿﻦ روی ﭘﺮﻭﯾﻨﻢ ﻫﻨﻮﺯ

از همان روزی که مفهوم شرابم شد غزل
شعر جاری میدهد پیوسته تسکینم هنوز

صد کبوتر از وجودم تا خـدا پر می کشد
میکند بانـو عسل از بسکه تحسینم هنوز