گـرچه چشمــان قشنگـت سـرِ دعـوا دارد
بــرق رخسار تـــو یک عمـــر تمــاشا دارد
لب سرخت که چنین از همگان دل بِبَرد
شهد شیرین تــری از دانــه ی خـرما دارد
بی گمان مـوسم گل عـازم صحــرا نشود
آن کـه در خلـوت خـــود دلــبر زیبـا دارد
بِگشـا پیــــرهنت را کــــه بهــــارانِ تنـت
میـوه ی وسـوســه در بـاغِ شکـوفـا دارد
گوشه ی چشم پراز راز تو ای مایه ی ناز
کوچه باغی ست که صدپنجره رویا دارد
با همه تاب و تب و مشکل افسردگی ام
اگــر از عشـق تـو بــر سر بــزنم جـا دارد
عسلم باش و به یک مرتبه برخیز و بریز
بــر لبـم قنـــد لبـت را کـــــه مـــربـا دارد