23 اردیبهشت 1398

رفتی امّــا نفسِ گــرم  تو  معتـادم کرد
راهیِ میکــده در شهـــرِ غــم آبادم کرد

سینه‌ی‌پُر تپش از لحن خداحافظی ات
سال هـا بـا تنش و دلهـره همـزادم کرد

روسری‌را پسِ‌پَرچین‌که سپردی‌به صبا
بافه ی زلف پُــر از چین تو بر بادم کرد

دیدن نقش دلارایِ تو در خواب وخیال
فارغ از دلبـــریِ حـــور و پـریزادم کرد

خط وخال و رخ زیبای پراز منظره ات
بی نیــاز از قلــم مــانی و بهــزادم کرد

در اسارت نکنم شکوه که از بخت بدم
آن چه آمد به سرم حیله یِ صیادم کرد

عسلم تیشه زدن پیشه‌یِ من هیچ نبود
نم نمِ خنده یِ  شیرین تو  فرهادم کرد