24 آبان 1392

حرف ها دارم و از حرف شما می ترسم
من ز فحوای کلامت به خدا می ترسم

لحظه ها گشته فنا در جهت عقربه ها
روزها از گذر ثانیه ها می ترسم

آن قدَر دلهره دارم ز فراسوی سکوت
که چو پروانه ز پژواک صدا می ترسم

گفته بودم که تو تنها نروی سوی خزر
چون ز امواج خروشان و شنا می ترسم

بوسه گیرد ز لبان تو سرِ کوچه نسیم
میل رفتن مکن ای گل ز صبا می ترسم

ای عسل نیمه شبی چاره ی دردم بنما
که من از دکتر و درمان و دوا می ترسم