27 مرداد 1392

به زیرِ آسمانِ غم لبی خندان نخواهد شد
گلی زیبا درین گلشن دگر رقصان نخواهد شد

ز ظلم بر شقایقها دمادم لاله می روید
ولی خون سیاوش را کسی گریان نخواهد شد

هزاران سرنگون گشته ز ترس جغد بد یمنی
خوش الحانی دگره باره به این بستان نخواهد شد

حضور ساقی مجلس بود لازم به میخانه
ز می خوردن به هر محفل کسی انسان نخواهد شد

مرا شوقی به دل باشد که در کس آن نمی بینم
بر آن عهدی که بر بستم سر از پیمان نخواهد شد

ز داغ روی پیشانی به ما گوید مسلمانم
ولی زهد و ریاکاری به کس پنهان نخواهد شد

دعا و اشک بارانم بگیرد آخرش دامن
تعجب میکنم گاهی چرا طوفان نخواهد شد

ازین ظلمی که می بارد دلی سالم نمی ماند
جهنم را به سر بردن چو این زندان نخواهد شد

به قرانی که می خوانی نگویم مدح ظالم را
غزلها مایه ی وصف ستمکاران نخواهدشد