17 تیر 1392

چلچراغ پُـر فـروغم ﺩلـربا خـواهم تو را
شعلـه ای در معبد ِآیینه ها خواهم تو را

ساز احساسم فرو افتاده در اعماقِ شب
آشنا باصخره های بی صدا خواهم تو را

دامن سجاده را تر می کند سیلاب اشک 
میکنم وقتی دعا ازغم رها خواهم تو را

در دعایم بر ندارم اندکی دست از طلب
درمیان گریه هاحاجت روا خواهم تو را

کشتی بی بادبانم گشته ازساحل به دور
در تلاطم هـای دریا ناخدا خواهـم تو را

آرزوی دیدنت را می برم با خود به گور
گرچه فردایِ قیامت ازخدا خواهم تو را

بی تویی بانو عسل بی خانمانم می کند
در مسیـر  ِ زندگانی رهنما خـواهم تو را