12 اسفند 1395

با سرود ِ ناز  باران  تار  باید می زدم
زیر  چتر  همدلی گیتار  باید می زدم

ازهمان روزی‌که‌دل‌دادم‌به‌شعر زندگی  
ارغنونم را به‌ عشق  یار باید می زدم

در غروبِ غم زده در زیر پلک‌ پنجره
دائماً پُک بر لبِ  سیگار باید  می زدم

گرچه‌ امّیدِ رهایی‌ از‌ وجودم پرکشید
در گرفتاری‌  خدا را جار باید می زدم

مات‌ و‌‌ زانودربغل‌‌درگوشه‌ی دنج‌ اتاق
زُل‌ به‌ پیوند در و دیوار باید‌ می‌ زدم

سال ها درد درونم را  نهان کردم ولی
دیشب ازحال‌‌ خرابم زار‌ باید می زدم

روی لبهای عسل بانو به دور از دلهره   
بوسه ها در موسم‌ دیدارباید می زدم