25 اسفند 1397

بر سفره ی نو ساغری از عیـد بیارید
جشنِ کهن از دوره ی جمشید بیارید

زنبیل شب افتاده در اقلیـم وجـودم
نورافکنی از چهره ی خورشیدبیارید

باآنکه‌وطن‌ملتهب‌از آیه‌ی یأس است
بـا شـادی و بـا هلـهــله امیــد بیـارید

در کوچه و برزن بپـرید از سـر آتش
جـان را بـه لـبِ لشکر تـهدیـد بیارید

باید شکند وجهه‌ی منحوس سیاهی
در خــانه اگــر فشفشه دارید بیارید

از دفتـر منظومه ی حافـظ غـزلی را
نـوروز کــه بــر آینـــه تابیــد بیـارید

یـادی بکنید از پـدرِ‌  زنـده یِ  تاریـخ
نغـز ِ سخن از کورش ِ جـاوید بیارید

در شعر و غزل عشوه‌ی بانو عسلم را
چون زمزمه‌ ی رود ِ پر از بیـد بیارید‌