9 آبان 1392

آمده ام ز بیکران تا به دل تــــــو راه کنم
لحظه به لحظه را شبی در بغلت گناه کنم

لب بگــذارم ز هوس روی لــبت نفس نفس
نامــــــه ی اعمال تو را با عملم سیاه کنم

بسکه تلنگر زده ام شیشه ی بر پنجـــره را
به پرده زنبق زده ای تا که من اشتباه کنم

آینه را کــدر کند جلـوه ی لبخند ژکـــــوند
نقش رخ آینــــه را با رخ تو چو مــاه کنــم

یا که درین حال و هوا پا بنه بر مصر وجود
یا بِگذار به جای تو خانه به عمق چاه کـــنم

لحظه به لحظه ای عسل از دل و جانم آرزوست
آخرتم را به شبی به عشق تو تباه کنم