19 شهریور 1396کنــارِ یــارِ زیبائی کـــه قــــدرش را نـــدانستم
من ِ دلـــــداده دانستم کـه آن شیرین زبان دارد
جوانی کـردم و چندی گذشت از عمــر شیرینم
خـدا داند کـــه ننهادم دو چشمم را شبی بر هم
نشستم گـــریه ها کردم به یاد قـــــد و بالایش
کماکان در غــزلهایم زلال اندیش و جـــاری بود
میان خـواب و بیـــداری عسل آمــد به دیدارم