23 تیر 1396

در نبودت می خراشد روحــم از ناراحتی
بـر سرم کی گسترانی سایه ات را ساعتی 

گـــرچه عمری مانده ام در بین راه انتظار
در میان اهــل دل معروفم از کــم طاقتی

از همان روزی که تنها آمــــدی در لاله زار
مطمئن بودم کـــه با آلالـــــه داری نسبتی

روزهــا مثل پلنگِ وحشی دور از غــزال 
در کمینت می نشینم تا بیابـم فــــرصتی

با همین وضعی که دارم بامنِ افسرده دل
لحظـــه ای سازش نـدارد روزگـــار لعنتی

ای که دائم شکوه داری از غم و درد فراق 
دوری از معشوقـــه دارد احتمالاً حکمتی

خواهشم را ای عسل بانو دوباره ردّ مکن
حرفها دارم که می گویم به شعرم دعوتی